سوسیال دمكراسی از نوع ایرانی!
در حاشیه "فراخوان برای مشارکت در روند شکل دهی تشکل بزرگ چپ"
جليل بهروزى
اخیرا سه جریان به اصطلاح اپوزیسیون فراخوانی را امضا كردند جهت شكل دهی تشكل بزرگ چپ دمكرات و سوسیالیست كه خالی از فایده نیست تا نگاهی بدان انداخت و شالوده سوسیال دمكراسی نوع ایرانی و شاید "جهان سومی" را بهتر شناخت. در این جا كاری به تاریخ سازمانهای فراخوان دهنده (كه شامل اتحاد فدائیان خلق ایران، سازمان فدائیان خلق ایران (اكثریت) و شواری موقت سوسیالیستهای چپ ایران است) نداریم چرا كه شناخته شده اند و درجه وفاداری شان به امر كارگر و مردم شهره عام و خاص است. اما مبانی برنامه ای را كه در این فراخوان آورده اند را باید یكبار دیگر نقد و افشا كرد و سترونی آن را نشان داد و هدف اساسی را كه با آن دنبال میكنند را باید در مقابل جامعه گرفت.
ظاهرا پس از چهار سال سر و كله زدن با هم این جریانات به این نتیجه رسیده اند كه "امروز وجود تشکل بزرگ چپ برای دفاع از آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم و حمایت از منافع و مطالبات کارگران و مزدبگیران کشور به یک امر ضرور تبدیل شده است. چپ پراکنده نمی تواند به این ضرورت پاسخ گوید. ما نیازمند چپی هستیم که امر آزادی و عدالت اجتماعی را به هم پیوند دهد، از حقوق بشر دفاع کند و این باور را اشاعه دهد که سوسیالیسم بدون دمکراسی شدنی نیست." باید گفت دستشان درد نكند كه حداقل خودشان را قانع كردند كه باید از "آزادی، دمكراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم" دفاع كنند و این كه این با چپ پراكنده ممكن نیست. خدا میداند چند سال دیگر طول خواهد كشید كه دیگران را قانع كنند. این یك مشخصه به هر حال مشخصه تاریخی همه سوسیال دموكراتهای دنیا است. تحول تدریجی! تبلیغ ـ پروسه! شانس آوردند كه شرایط ویژه ای است وگرنه این قضیه ده سال و شاید هم بیست سال طول میكشید.
اما این طرفداران ایجاد "یك تشكل بزرگ از نیروهای دمكرات و سوسیالیست" چه پرچمی را بلند كرده اند و چه اهداف برنامه ای و سیاسی را دنبال میكنند؟ و قرار است وحدت حول چه چیزی را شكل دهند؟ اول از خودشان بشنویم.
"۱. گسست از سیستم فکری و عملکردی "سوسیالیسم واقعا موجود" که طی چند دهه در شوروی و تعدادی از کشورها حاکم بود و اساس فکری مسلط در جنبش کمونیستی را تشکیل میداد.
۲. ما به آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم باورمندیم و برای تحقق آن ها در ایران مبارزه می کنیم. از نظر ما آزادی با عدالت اجتماعی و سوسیالیسم با دمکراسی پیوند عمیقی دارند. ما مدافع حقوق بشر هستیم و علیه هر گونه ستم و تبعیض ملی، طبقاتی، جنسی، نژادی، مذهبی و عقیدتی مبارزه میکنیم.
۳. اعتقاد بر اینکه جمهوری اسلامی مانع اصلی آزادی، دموکراسی، پیشرفت و عدالت اجتماعی است. از اینرو هدف برنامه ای ما رفع این مانع از طریق مبارزه مسالمت آمیز به دست مردم و از طریق گسترش جنبش همگانی و استقرار یک جمهوری دمکراتیک مبتنی بر جدایی دولت و دین در ایران است."
تا آنجایی كه تاریخ به یادمان است اینها جز خیلی بودند كه تا آخرین لحظه به "سوسیالیسم واقعا موجود" وفادار ماندند و هر جریانی را كه بدان نقد داشت و یا حتی ایرادی، تكفیر كردند و بر علیه شان هر كاری از دست شان برآمد انجام دادند. ثانیا مرزبندی با "تفكر سوسیالیسم موجود" دیگر مرز هیچ كس با هیچ جریانی نیست. حتی "سوسیالیسم واقعا موجود" دیگر خودش را هم قبول ندارد. اما اگر منظورشان برنامه، سیاست و تاكتیك جریانات منسوب به طرفداران سوسیالیسم موجود است، خود مطالبات موجود در این فراخوان چكیده برنامه و سیاست آن جریانات است. به این معنی هیچ گسستی صورت نگرفته است. البته اینها باید هر روز مرز كذایی با آن "سیستم فكری و عملی" بكشند تا شاید كفاره گناهان گذشته شان نزد دیگر جریاناتی كه خود را دموكرات و سوسیالیست میخوانند پس داده باشند!
در بند دوم مطالباتشان آورده اند كه ما به آزادی، دموكراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم باورمندیم. اولا آزادی و دمكراسی خود دو مقوله و مطالبه كاملا متمایز است. دمكراسی همانی است كه در كشورهای اروپایی و آمریكایی در جریان است كه در بهترین حالت دادن امكان به طبقه كارگر و جامعه برای انتخاب بین بد و بدتر از میان احزاب طبقات مسلط و استثمارگر چیزی دیگری نیست. دمكراسی اسم رمزی است برای ایجاد بیشترین محدودیت در قبال آزادیخواهی جامعه و حتی درهم شكستن آن تحت لوای قانون و مجلس و آنجایی كه این سلاحها بی تاثیر بودند به زور اسلحه و پلیس. قطعا برای این جریانات این همه افق و همه آمال شان است. ولی جنبش كمونیستی طبقه كارگر كه از زیر بته نیامده است. ما میدانیم كه حتی اگر چنین دموكراسی در كشورهای از نوع ایران به سر كار آید چقدر ظرفیت در مقابل مبارزات كارگران برای حتی تحقق خواسته های رفاهی و اجتماعی شان دارند. چقدر ظرفیت در مقابل جنبش برابری طلبانه زنان، چقدر تحمل در مقابل جنبش های مترقی و ضد مذهبی دارند. كودتاهای نظامی و یا انتخاباتهای سازمان داده قلابی و از پیش خریده شده دموكراسی خواهان از نوع جهانی سومی را كم شاهد نبوده ایم.
تازه این ملغمه دمكراسی خواهی و آزادی خواهی را با سوسیالیسم هم تلفیق كرده اند. اینها فكر میكنند سوسیالیسم واقعی موجود اساس اشكالش در این بوده كه با دموكراسی همراه نبوده است و ظاهرا از زمان كشف این علت از همه دموكراسی خواهان دو آتشه تر شده اند. البته تا آنجایی كه به سوسیال دموكراسی در غرب برمیگردد، كارشان اساسا آشتی دادن بین دمكراسی و سوسیالیسم بوده و تا آنجایی كه به نقش این جریانات در حفظ اساس نظام استثمارگر سرمایه داری در این كشورها برمیگردد، تا حدی موفق هم بودند. اما سوسیال دمكرات های نوع ایرانی شیپور را از سرگشادش میزنند. اینها فكر میكنند به صرف رسیدن به این درك كه پیوند عمیقی میان سوسیالیسم و دمكراسی است و قسم خوردن بر سر آن و تلاش برای جذب دیگران حول آن (شكل دهی تشكل بزرگ چپ!!) میتوان همان نقش سوسیال دموكراسی غربی را ایفا كنند. سوسیال دمكراسی كه مدتها است با تهاجم سرمایه داری به دستاوردهای تاكنونی طبقه كارگر در كشورهای به اصطلاح سرمایه داری پیشرفته و یا متروپل و دریوزگی در مقابل طبقه سرمایه دار خود از نظر سیاسی مفلوكتر و بی خاصیت تر از آن است كه حتی چنین ادعائی را داشته باشد. بنحوی كه نه تنها سوسیالیسم را كاملا از برنامه و سیاست خود حذف كرده بلكه حتی نام سوسیالیسم را از سر در احزابشان برداشته اند و كاملا دموكرات شده و احزابشان را هم نیو دمكرات و غیره میخوانند.
سوسیال دمكراتهای نوع ایرانی شاید فكر میكند یك جنبش سوسیال دموكراتیك را ابتدا به ساكن علم میكنند و بعد به یك نیروی اجتماعی در ایران بدل میشوند. این رویایی بیش نیست اگر عوامفریبی نباشد. سوسیال دموكراسی در غرب با اتكا به رفاه اجتماعی و اریستوكراسی كارگری توانست بروی پاهای خود بایستد. نقطه اتكا نوع ایرانیش چیست؟ سرمایه داری كه بر اسثتمار مطلق طبقه كارگر و نیروی كار ارزن استوار است نه تنها به سندیكالیسم و رفرمیسم امكان رشد و گسترش نمیدهد بلكه بستر عینی شكل گیری سوسیال دمكراسی را نیز خشك كرده است.
البته این به این معنی نیست كه اینها آگاهی از زمینه ها تاریخی و اجتماعی شكل گیری سوسیال دموكراسی ندارند. این به این معنی نیست كه نمیدانند چقدر نسخه سیاسی شان بدرد جامعه ای از نوع ایران میخورد و یا نه. همین كه چهار سال طول كشید تا سه گروه خودی را به این پلاتفرم جلب كنند حتما سر نخ را به دستشان داده است. بیهوده نیست كه در همان بند مربوطه فورا تا سطح یك جریان حقوق بشری عقب مینشینند و خود را مدافع حقوق بشر، حقوق اقلیتهایی ملی و مذهبی و... میدانند. بدین طریق جا باز میشود تا توجیهات لازم برای فعالیتهای واقعی شان كه در واقع از این سطح هم فراتر نخواهد رفت، داشته باشند. جالب آن كه از نظر آنها تبعیض ملی هم تراز تبعیض طبقاتی است.
بند سوم فراخوان این ائتلاف در اساس بیان زمینی و واقعی برنامه شان برای حفظ نظام و مناسبات موجود و در عین حال جوهره مماشات اینها با جمهوری اسلامی است. طبق این سیاست جمهوری اسلامی بعنوان یك مانع قرار است از طریق مسالمت آمیز و گسترش جنبش همگانی مردم رفع شود. اگر در شروع فراخوان تبلیغ- پروسه مبنا است در خاتمه جنبش- پروسه قاعدتا باید اساس باشد. این یكی حتما جوهر فلسفه سوسیال دموكراسی است. قرار است كه حكومت در ادامه و در پروسه "رفع" شود. از سرنگونی رژیم حرفی نیست. صحبت از رفع مانع است. گویا جمهوری اسلامی نه یك حكومت، نه یك ماشین كشتار و سركوب و نه یك دستگاه مخوف كه با اتكا به سپاه، سازمان امنیت، ارتش، پلیس، بسیج و شبكه های وسیع مزدور و جاسوس سرپا ایستاده است. نه همچون یك حكومت طبقاتی كه تا آخرین رمق برای ادامه حیات خود سركوب و كشتار خواهد كرد. بلكه تنها یك مانع است همچون دهها مانع دیگر كه میتوان بدون قهر و قیام مسلحانه و درهم شكستن تمام اركانهای حكومتی اش، تنها با گسترش اعتراضات به كنار زد. این اگر حماقت نباشد آشكارا عوامفریبی و خود شیرینی نزد بخشهای بیرون پرت شده از حكومت اسلامی نیست. حكومتی كه اساسا با اتكا به قهر و دستگاه متكی به قهرهیچ شانسی برای ادامه بقا نداشته توسط سوسیال دموكرات "بعد از این" آنچنان تطهیر میشود كه گویی با یك دولت پارلمانی از نوع آلمانی آن مواجهه اند كه توسط یك حزب سوسیال دموكرات به چالنج كشیده میشود تا مكان اش به شكل مسالمت آمیز به یك حزب در اپوزیسیون واگذار شود!! ظاهرا مردم در مقابل یك حكومت متكی بر قهر آشكار هیچ سلاحی جز جنبش همگانی مسالمت آمیز راهی ندارند. این حكم تا همین جا توسط مردمی كه بیش از سی سال با رژیم اسلامی هر چند در یك شرایط نابرابر جنگیدند و هر آن مترصد بوده تا آن را به زیر بكشند، غلط از آب درآمده است. اگر چه احكام دیگر نزد كارگر و مردم هوایی و هپروتی است.*